شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟