بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود