همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
نشسته است به خون چادر سیاه و سپیدت
رسیده اول پاییز، صبح روشن عيدت
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
پشت مرزهای آسمان خبر رسید
جبرئیل محضر پیامبر رسید
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
چه میبینند در چشم تو چشمانم نمیدانم
شرار آن چشمها کی ریخت در جانم، نمیدانم