ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچههای شرقی «العفو» راهی نیست
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند