رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
دست در دستِ باد میریزد
به روی شانه گیسوان سپید
قبول دارم در کربلا صواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
کی میرود آن بهار خونین از یاد
سروی که برافراشته بیرق در باد
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
شانههای زخمیاش را هیچكس باور نداشت
بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است