بعد از تو روزها شده بیرنگ مرتضی
بیرنگ، بیقرار و بدآهنگ مرتضی
جانبخشتر ندیده کسی از تبسمت
جان جهان! فدای سلامٌ علیکمت
در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین
در هر عزای دلشکنی فَابکِ لِلحُسَین
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
عشقت مرا دوباره از این جاده میبرد
سخت است راه عشق ولی ساده میبرد
دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظهای که بوسه زده زخم سیب را
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسفترین شهید خدا پیرهن نداشت
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم!
با سر رسیدهای! بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورقورق و پرپری كه نیست
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی