غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
تنها نه کسی تو را هماورد نبود
یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت