گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش