دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی