دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی