اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت