سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت