چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت