این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش