شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت