چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت