الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...