تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد