تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد