یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد