اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد