در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
ای صفت خاص تو واجب به ذات
بسته به تو سلسلۀ ممکنات
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم...
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من