میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من