به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
دید خود را در کنار نور و نار
با خدا و با هوا، در گیر و دار
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
آمد سحر دوباره و حال سَهَر کجاست؟
تا بلکه آبرو دهدم، چشم تَر کجاست؟
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
یک عمر شهید بود و، دل باخته بود
بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود
ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
روشن آن چشم که در سوگ تو پُر نم باشد
دلربا، نرگس این باغ به شبنم باشد
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ماسوا میزد
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
قلم به دست گرفتم که ماجرا بنویسم
غریبوار پیامی به آشنا بنویسم
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
يارب از فرط گنه، نامهسياهم چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم، چه كنم
لبیک به جُحفه، پی حج خواهم گفت
حاجات به ثامن الحجج خواهم گفت
از خیمهها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهادهای