خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست