میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم