این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه