گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی