با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
جان به پیکر داشت وقتی مشکها جان داشتند
کاش میشد ابرها آن روز باران داشتند
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
آب از دست تو آبرو پیدا کرد
مهتاب، دلِ بهانهجو پیدا کرد
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی