چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید