پر طاووس فتادهست به دست مگسان
کو سلیمان که نگین گیرد از این هیچکسان؟
آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان
بیتو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان میگذرد، ماندن جان را چه کنم؟
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات