حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
نمیدانم تو را در ابر دیدم یا كجا دیدم
به هر جایی كه رو كردم، فقط روی تو را دیدم...