لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را