تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...