الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
فکر کردی که نمانده دل و... دلسوزی نیست؟
یا در این قوم به جز دغدغهٔ روزی نیست؟
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...