الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
از «من» که در آینهست بیزارم کن
شبنم بنشان به چهرهام، تارم کن
با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
برگشتنت حتمیست! آری! رأس ساعت
هرچند یک شب مانده باشد تا قیامت
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
مرا سوزاند آخر، سوز آهی
که برمیخواست از هُرم گناهی
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...