تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود