گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت