در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت