کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جایجای زمین نقشی از بهار زدند
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد
به دوستان خدا نعمتش مبارک باد
ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانیست
درون سینهام از غصّه، آه زندانیست
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
به کربلای تو یک کاروان دل آوردم
امانتی که تو دادی به منزل آوردم
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی