شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت