ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را