هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را