گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را