خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
پرواز بیکرانه کشتیها
در ارتفاع ابر تماشاییست
گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
آن روزها دیوار هم تعبیری از دَر بود
در آسمان چیزی که پَر میزد، کبوتر بود...
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
وقتی که دیدمش،... چه بگویم؟... بدن نداشت
کوچکترین نشانهای از خویشتن نداشت
برخاستی تا روز، روز دیگری باشد
تقدیر فردا قصۀ زیباتری باشد
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن
با بستن سربند تو آرام شدند
در جادۀ عشق، خوشسرانجام شدند
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی
بگو به باد بپوشد لباس نامهبران را
به گوش قدس رساند سلام همسفران را
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید