خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
پرواز بیکرانه کشتیها
در ارتفاع ابر تماشاییست
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم