او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود