شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
هنوز گرم مناجات و گریۀ عرفاتم
چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
با شمایم ای شمایان بشکهٔ دشداشهپوش
با وقاحت روی فرش نفت و خون میایستید
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود