به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید