عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند